به دنبال چه پایانی خلاف جاده ایستادی؟
چرا تاعادتت کردم به فکر رفتن افتادی؟
چرا باید به تنهایی دوباره بی تو برگردم؟
کجای جاده بد بودم؟ کجای قصه بد کردم؟
نویسنده : soheil
.
به دنبال چه پایانی خلاف جاده ایستادی؟
چرا تاعادتت کردم به فکر رفتن افتادی؟
چرا باید به تنهایی دوباره بی تو برگردم؟
کجای جاده بد بودم؟ کجای قصه بد کردم؟
حالا که دستانت چتر نمی شوند حالا که نگاهت ستاره نمی بارد حالا که خانه ای برای ما شدن نداریم از کاغذ شعرهایم اتاقی می سازم تا آوار تنهایی بر سرت نریزد و آرامش خیالت،خیس اشکهایم نشود
هر جا دلت شکست ، خودت شکسته ها رو جمع کن تا هرکسی منت دست زخمشو به رخت نکشه !!
هيچ دلي بي بهانه نمي تپد نمي دانم بهانه ها دلگيرند يا دلها بهانه گير
رد پای من در برف های زمستان باقی است،حتی بهار هم قندیل های دلم را آب نکرد
کجایی ببینی لبه پرتگاه زندگی ایستاده ام ، صدای باران آزارم میدهد ، آری این منم ! منی که هنگام باران قدم برمیداشتم بدون چتر زیر باران
تو بامن چه کردی؟؟
( توضیح 4جوک : هادی جان خودمون هزار تا غم و غصه داریم ، اونوقت هی چپ و راست اشکمونو در میاری ! باز از این اس ها بفرستی منتشر نمیکنم دیگه . اومدیم اینجا دور هم شاد باشیم D: )
در بیابان عشقت سایبانی نمیبینم ، دارم میسوزم از درد عشقت ، ولی از تو جان رسانی نمیبینم.
به خوابـــم نيـــا خوابــــم را رنگـــي ميکنـــي و روزم را سياه
گاهی آدم احساس می کنه این جمله که «گریه مال مرد نیست» رو یه آدم نامرد گفته تا ما رو از درون ویران کنه …
دگر حس شقایق را نداری هوای قلب عاشق را نداری و از چشمان خونسرد تو پیداست که شور عشق سابق را نداری
در خيال آمدى و آينه قلب شكست ديگر آينه از امروز تماشا دارد !
با يك عالمه فاصله از خودم انتظار دارم به تو برسم ، از اول هم آرزوهايم محال بودند!
هزار بار دیگر هم از شانهای به شانهی دیگر بغلتی،
این شب لعنتی صبح نمیشود،
وقتی دلت گرفته باشد
دلم احساس غم دارد ، دراین انبوه ویرانى ، کمى تاقسمتى ابرى و شاید باز بارانى… دمه دلم گرم
دلـتَنگت می شوم…
چـشمانم را روی هم می گذارم
بلکه یادت را فراموش کنم…
تـو بگو دلــکم
مگر می شــود یــک عـمری را فراموش کـرد؟
گذشته ای که حالمان راگرفته است،
آینده ای که حالی برای رسیدنش نداریم و حالی که حالمان رابهم میزند..
زندگی شیرینی است!
نیمه ی گم شده ی من باید یه آدم خیلی ولگردی باشه كه تا الان پیداش نشده...یه همچین آدمی به درد زندگی نمیخوره...اصلأ بره بمیره
اشك چشمان پر از قهر تو تحقيرم كرد. ياد آن روز كه تو شوق عبورم بودي!
دوای درد مرا هیچ کس نمی فهمد / فقط بگو به طبیبان، دعا کنند مرا
گفتم غم تو دارم چیزی نگفت و بگذشت. حافظ خوشا به حالت یار تو نگذشت و: گفتا غمت سر آید